امروز شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۴

روایتی شخصی، اجتماعی و مدیریتی در پرتو عاشورا و پیروزی اخیر ایران بر رژیم صهیونیستی

میثم حسین‌آبادی

۱۶

تیر ۱۴۰۴

میثم حسین‌آبادی

عاشورا، پیامش را نه از راه شمشیر، که از مسیر انتخاب منتقل کرد. انتخابِ ایستادن در سوی روشن تاریخ، حتی اگر آن سو پر از شمشیر باشد. و همین است که آن روز، از دل مرگ، زندگی زاییده شد؛ از خاک، افق؛ از خون، نور.

بخش اول

عاشورا، زمان بی‌پایان حقیقت

هر سال، محرم که از راه می‌رسد، گویی جهان لحظه‌ای مکث می‌کند؛ سکوتی که در دل خود هزاران فریاد فروخورده دارد. عاشورا، نه فقط یک واقعه تاریخی، که یک «زمان بی‌پایان» است؛ زمانه‌ای که هر نسل، هر جامعه، و هر انسان باید به آن بازگردد تا معنا، اخلاق، و وجدان را بازیابد.

عاشورا، ما را دعوت می‌کند تا نگاه کنیم به ابعاد عمیق انسانیت؛ به انتخاب‌هایی که در لحظه‌های دشوار رقم می‌خورند، به ایستادگی در برابر ظلم، به اخلاقی که فراتر از مصلحت‌جویی‌های کوتاه‌مدت است.

بخش دوم

از نینوا تا امروز؛ کربلا چگونه هنوز ادامه دارد؟

ما در تاریخ، گاه با رخدادهایی روبه‌رو می‌شویم که زمان را می‌شکافند. لحظاتی که آغازشان معلوم است، اما پایان ندارند.

کربلا یکی از آن لحظات است؛ لحظه‌ای که انسان، در اوج بی‌پناهی، به بلندترین نقطه شرافت خود رسید.

و از آن روز به بعد، کربلا دیگر یک واقعه نبود؛ یک معیار شد. معیاری برای فهم معنا، برای سنجش اخلاق، برای تشخیص جایگاه خود در تاریخ.

برای آنکه بفهمیم چرا هنوز کربلا ادامه دارد، باید از نو بخوانیمش، با چشمانی اشک‌آلود و با نگاهی جست‌وجوگر، مسئول، و صادق.

در کربلا، همه چیز سر جای خودش بود:

قدرت، در اردوگاه یزید.

اکثریت، در لشکر کوفه.

سکوت، در شهری که نامه نوشت و سپس پشت کرد.

و حقیقت، در اقلیتی مظلوم، تشنه، خسته، اما بیدار.

عاشورا، پیامش را نه از راه شمشیر، که از مسیر انتخاب منتقل کرد. انتخابِ ایستادن در سوی روشن تاریخ، حتی اگر آن سو پر از شمشیر باشد. و همین است که آن روز، از دل مرگ، زندگی زاییده شد؛ از خاک، افق؛ از خون، نور.

امروز که بر صفحه‌ی جهان می‌نگریم، ردّ پای کربلا را در جای‌جای جغرافیای معاصر می‌یابیم.

در غزه‌ای که فرزندانش، چون قاسم نوجوان، جان بر کف گرفته‌اند تا «نه» بگویند به اشغال.

در لبنان، که مردانی چون حبیب‌بن‌مظاهر، پیرانه‌سر، هنوز پای عهد ایستاده‌اند.

در یمن، که هنوز صدای رب‌کعبه در میدان‌ها طنین دارد.

و حتی در تهران، در اصفهان، در مشهد، در سبزوار ، در خیابان‌هایی که مردمانی زندگی می‌کنند که به‌رغم همه فشارها، تحریم‌ها، بی‌انصافی‌ها و جنگ‌های روایت‌محور، هنوز به صدای حقیقت گوش می‌سپارند.

کربلا، دیگر یک جغرافیا نیست؛ یک وضعیت انسانی است.

جایی که حق در اقلیت است، ولی هنوز هست. جایی که مظلوم، بی‌سلاح است، اما با اراده‌ای شکست‌ناپذیر.

و یزید؟ دیگر فقط یک پادشاه نیست. هرگاه که قدرت بر کرسی تزویر بنشیند، هرجا که اکثریت کور در برابر اقلیت بیدار صف ببندد، یزید آن‌جاست.

و ما، همواره در معرض انتخاب.

پس وقتی می‌گوییم «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، شعاری نگفته‌ایم.

تشخیص داده‌ایم که زمین، هنوز آلوده است به نابرابری، به سکوت‌های مرگبار، به قدرت‌هایی که تن آدمیان را معامله می‌کنند.

و عاشورا، هنوز دارد تکرار می‌شود؛ با همان پویش، با همان دو راهی، با همان پرسش ساده و بنیادی:

آیا با حق ایستاده‌ای؟ یا با قدرت؟

بخش سوم

خاورمیانه در آتش؛ جنگ ایران و رژیم اشغالگر قدس به مثابه فصلی تازه از عاشورا

ما در جهانی زندگی می‌کنیم که مرزهای جغرافیا، دیگر همان معنای سابق را ندارند؛

مرزها، دیگر نه فقط رودخانه و کوه، بلکه «روایت»‌اند؛ «داستان‌هایی» که ملت‌ها از خود و دیگران می‌سازند.

و در چنین جهانی، نبردی مانند جنگ اخیر میان ایران و رژیم صهیونیستی، تنها یک رویداد نظامی نیست؛ یک «بازنویسی از عاشورا» در ابعاد ژئوپلیتیک است.

بیایید از سطح خبرها عبور کنیم.

ما دیدیم که ایران، در واکنش به جنایات پی‌در‌پی، از ترور فرماندهان ارشد تا تهدید زیرساخت‌های حیاتی، در نهایت تصمیم به پاسخ داد.

اما آنچه رخ داد، فراتر از یک عملیات نظامی بود؛

یک بیانیه‌ی سیاسی، اخلاقی، تاریخی و معنوی بود:

ما تنها نخواهیم ماند، چون در عاشورا آموختیم که حقیقت، اگر بایستد، برنده است.

رژیم صهیونیستی، دهه‌هاست که تلاش کرده خود را نماینده تمدن، قربانی مظلوم، و محور مشروعیت جهانی معرفی کند.

این رژیم، همواره کوشیده است تا با دروغ‌هایی زرورق‌شده، اشغال را به‌جای دفاع، و سلطه را به‌جای مقاومت قالب کند.

و این پروژه، نه با بمب، که با روایت پیش می‌رفت.

اما جنگ اخیر، این روایت را در هم شکست.

برای نخستین‌بار، کشوری مسلمان، مستقل، و نه‌وابسته به هیچ پیمان دفاعی، تصمیم گرفت در برابر این امپراطوری رسانه‌ای و نظامی بایستد.

و آن کشور، ایران بود؛ وارث عاشورا، فرزند سنت ایستادگی، و پرچمدار مسئولیت اخلاقی در منطقه.

در آن شب، که جهان نظاره‌گر بود، وقتی موشک‌های ایرانی با دقتی مثال‌زدنی در عمق سرزمین‌های اشغالی فرود آمدند،

در واقع، کربلا از نو متولد شد.

نه‌در لباس عبای خاکی و شمشیر کهنه، بلکه در هیبت فناوری، اقتدار، و اراده‌ای که از ایمان برمی‌خیزد.

پیام عاشورا در دل این جنگ، آن بود که:

اگر حق بایستد، ولو تنها، ولو تحریم‌شده، ولو در محاصره‌ی جهانی دروغ، باز هم می‌تواند تاریخ را تکان دهد.

و ایران، نشان داد که این ایستادن، شعار نیست؛ مشق است.

نسلی که با خون شهید سلیمانی رشد یافته، نسلی که مدرسه‌اش جبهه بوده و دانشگاهش زیارت اربعین، می‌داند چگونه در لحظه‌ی انتخاب، ترس را کنار بگذارد.

این جنگ، جنگ اعداد نبود.

نه شمار موشک‌ها تعیین‌کننده بود، نه آمار تلفات، نه حتی موضع‌گیری دیپلمات‌ها.

آنچه مهم بود، این حقیقت است که نظم منطقه‌ای تغییر کرد.

پس از آن شب، دیگر هیچ تحلیلی نمی‌تواند ایران را فقط یک بازیگر منطقه‌ای بخواند.

ایران، اکنون یک نظام معنایی است.

و این، دقیقاً همان‌چیزی‌ست که از عاشورا برآمد: نظامی از معنا، نه فقط مجموعه‌ای از ابزار.

در عاشورا، «مظلوم» بودن، به‌معنای «ضعیف» بودن نبود.

حسین (ع)، با آن‌که در اقلیت بود، تاریخ را فتح کرد.

و امروز نیز، ایران اگر تنها بماند، زیر هجمه روایت‌های جهانی می ایستد، با همان منطق به ایستادن ادامه می دهد.

بخش چهارم

روایت، قدرت، و سکوت؛ عاشورا در میدان رسانه و مسئولیت ما در عصر تحریف

در دنیای امروز، کسی را با شمشیر نمی‌کشند؛ حقیقت را می‌کشند.

و آن‌که روایت را در اختیار دارد، سرنوشت ذهن‌ها را تعیین می‌کند.

رژیم صهیونیستی، نه‌فقط با ارتش، که با رسانه‌های قدرتمند جهانی، سال‌هاست که جنگی خاموش اما عمیق را علیه حقیقت به راه انداخته.

در این جنگ، اشغال نامش «امنیت» است،

قتل‌عام کودکان نامش «دفاع مشروع» است،

و مقاومت مشروع مردم نامش «تروریسم» است.

این تحریف‌ها، دقیقاً همان چیزی است که در کوفه رخ داد؛

آنجا نیز، در روز دهم محرم، جماعتی ایستاده بودند که تا دیروز نامه‌نگار حسین (ع) بودند، اما امروز «بی‌تفاوت» شده بودند.

و چه بسا، اگر رسانه‌ای در آن روز بود، تصویر عاشورا را چنین می‌ساخت:

«شورش مسلحانه گروهی اندک علیه خلیفه مشروع.»

و امروز، همین تصویرسازی تکرار می‌شود.

🔹 اما مسئله فقط «تحریف‌کننده» نیست؛

سکوت‌کننده‌ها نیز به همان اندازه مسئول‌اند.

آن روز در کربلا، لشکر یزید تنها از شمر و عمرسعد ساخته نشده بود؛

بلکه از هزاران نفری که فقط تماشا کردند.

فقط به «وظیفه‌شان» فکر کردند، نه به حقیقت.

فقط دستور گرفتند، بی‌آن‌که فکر کنند این دستور، جانِ فرزند فاطمه را خواهد گرفت.

و امروز، در جهان ما نیز همین فاجعه در حال تکرار است.

کشورهایی که ادعای حقوق بشر دارند، در برابر قتل عام غزه، در برابر تخریب کامل بیمارستان‌ها، محله‌ها، مدارس، خاموش مانده‌اند.

خاموشی‌ای که از صد فریاد خطرناک‌تر است؛ چرا که سکوت در برابر جنایت، تأیید آن است.

🔸 اما ما، در کجای این صحنه‌ایم؟

ما که ادعای پیروی از حسین (ع) داریم،

ما که خود را وارثان مقاومت می‌دانیم،

آیا صرفاً تماشاگر مانده‌ایم؟

یا در جبهه‌ی روایت، در میدان واژگان، در قلب باور مردم، ایستاده‌ایم و می‌نویسیم، می‌گوییم، آگاه می‌کنیم؟

در عصر رسانه، عاشورا را باید روایت کرد.

نه‌فقط در مداحی‌ها، بلکه در مقالات، در مستندها، در کتاب‌های درسی، در سخنرانی‌های شهری، در گفت‌وگوهای روزمره.

وگرنه، همان‌طور که دشمن روایت عاشورا را می‌کشد، ما نیز با سکوت، در قتلِ حقیقت شریک خواهیم شد.

از این روست که من، به‌عنوان یک مسئول شهری، خود را تنها مسئول آسفالت و جدول‌گذاری نمی‌دانم؛

بلکه خود را بخشی از جبهه‌ی روایت می‌دانم:

روایت عدالت، روایت ایستادگی، روایت مظلومیت بی‌صداها.

هر تصمیم کوچک ما، در برابر افکار عمومی، یک موضع‌گیری است:

در سمت حسین(ع)، یا در سمت رسانه‌های جهانی.

و اگر باور داریم که کربلا هنوز ادامه دارد، باید بپذیریم که ما نیز هنوز در صحنه‌ایم.

بخش پنجم

عاشورا در میدان شهر؛ مدیریت، عدالت، و شجاعت در مقیاس روزمره

وقتی از عاشورا سخن می‌گوییم، ناخودآگاه ذهن‌مان به سمت جبهه، میدان نبرد، خون، شمشیر و خیمه‌های سوخته می‌رود.

اما آیا عاشورا فقط در جغرافیای رجز و رزم معنا دارد؟

آیا عاشورا فقط جایی است که انسان‌ها با شمشیر آزمایش می‌شوند؟

یا می‌توان آن را در دل یک شهر، در سایه‌ی یک تصمیم اداری، در عمق یک نگاه مدیریتی، در انتخاب بین «عدالت» و «مصلحت»، دوباره تجربه کرد؟

پاسخ روشن است: عاشورا، به مثابه یک منطق اخلاقی و هستی‌شناختی، در همه‌ی عرصه‌های زندگی جاری است.

حتی در مدیریت شهری.

🔹 اگر عباس (ع)، در تاسوعا، از آب گذشت تا وفا را پاس دارد،

ما نیز باید در میدان شهر، از «منافع کوتاه‌مدت»، از «تعارف‌های مصلحتی»، و از «معاملات خاموش قدرت»، عبور کنیم تا وفادار بمانیم—نه به فرد، بلکه به مردم، به حقیقت، به آنانی که صدایشان کمتر شنیده می‌شود.

🔹 اگر حسین (ع)، در عاشورا، تن به شهادت داد اما نخواست که دروغ را امضا کند،

ما هم باید—هرچند در تنهایی تصمیم‌گیری‌های دشوار مدیریتی—جرات نه گفتن به فساد، به تبعیض، به امتیازخواهی‌های پنهان، به رانت و رابطه داشته باشیم.

🔹 عاشورا، فقط یک نبرد نبود؛ یک آزمون اخلاقی در برابر همه وسوسه‌های قدرت بود.

و چه بسیار که در مقام مدیریت، ما نیز با وسوسه‌های مشابه روبه‌رو می‌شویم:

جایی که می‌توانیم با نادیده گرفتن یک تخلف کوچک، دوستی‌ را حفظ کنیم،

یا با امضای یک طرح ناکارآمد، محبوبیت رسانه‌ای کسب کنیم،

یا با بستن چشم بر درد مناطق کم‌برخوردار، تمرکز را بر پروژه‌های چشم‌گیر بگذاریم.

اما عاشورا، وجدان ما را صدا می‌زند.

می‌پرسد: اگر امروز تو جای عمرسعدی، یا جای حبیب‌بن‌مظاهر، یا جای زهیر، چه انتخابی می‌کنی؟

با اکثریت سکوت می‌روی، یا با اقلیت حقیقت؟

با جریان قدرت، یا با صدای مظلومی که دسترسی به تریبون ندارد؟

📍 در میدان مدیریت شهری، عاشورا چنین بازخوانی می‌شود:

           •         در اولویت‌دادن به مناطق محروم، حتی اگر به چشم نیاید؛

           •         در انتخاب شفافیت به جای رانت، حتی اگر رسانه‌ها حمله کنند؛

           •         در جرات شفاف‌سازی پروژه‌ها، حتی اگر برخی ناراضی شوند؛

           •         در دفاع از کارگر شهرداری، از مادر تنها، از سالمند فراموش‌شده، حتی اگر بودجه محدود باشد.

شهرداری، تنها سازمانی خدماتی نیست؛

اگر درست فهمیده شود، تجلی‌گاه اراده‌ی جمعی یک ملت برای زیست شرافتمندانه است.

و ما، اگر باور داریم که شهر محل زندگی فرزندان فاطمه (س) و علی‌ (ع)ست، باید مدیریت‌مان را نه‌فقط بر اساس عقل مهندسی، بلکه بر اساس وجدان عاشورایی تنظیم کنیم.

بخش ششم

تأملات یک شهردار؛ وقتی عاشورا به جای شعار، مسئولیت می‌شود

هرچه سال‌ها می‌گذرد، باورم به یک نکته بیشتر می‌شود:

که برخی واژه‌ها، تنها واژه نیستند؛

بلکه بار زندگی هستند.

و عاشورا، یکی از آن واژه‌هاست.

من وقتی به‌عنوان شهردار، پای میز کار می‌نشینم، فرم‌ها را امضا می‌کنم، دستور پروژه می‌دهم، جلسه برگزار می‌کنم،

در ظاهر شاید با یک ساختار اداری و رسمی مواجه‌ام؛

اما در عمق جانم، همواره این پرسش خاموش همراه من است:

اگر حسین (ع) بود، اگر عباس (ع) در اتاق کناری می‌نشست، اگر خانم زینب کبری (س) به گزارش‌های من گوش می‌داد، چگونه قضاوت می‌کردند؟

نه اینکه بخواهم خود را در جایگاه بلند آنان تصور کنم—هرگز.

بلکه چون می‌دانم کربلا، یک جغرافیا نیست؛ یک آینه است.

و هر صاحب‌مقام، ناگزیر روزی در برابر این آینه خواهد ایستاد.

عاشورا برای من، همیشه یک آموزگار بوده؛

آموخته‌ام که گاهی باید در برابر جریان رسانه‌ای بایستی، حتی اگر صدای تو به گوش نرسد.

آموخته‌ام که عدالت، همیشه محبوب نیست؛ گاهی تو را تنها می‌کند، اما تنها باش، نجیب باش.

آموخته‌ام که اگر مسئولیت داری، نمی‌توانی فقط «مدیر باشی»؛ باید «انسان بمانی»—و این، دشوارترین درس است.

📍 عاشورا، در جلسات شبانه‌ای بازتاب می‌یابد که در آن باید تصمیم بگیری اول بودجه به کدام محله برسد.

📍 عاشورا، در مواجهه با درخواست‌های پنهان و فشارهای غیررسمی بازتاب می‌یابد، جایی که باید نه بگویی، چون وجدان‌ات پاسخ‌گوست، نه فقط میزت.

📍 عاشورا، در ایستادن پای پروژه‌ای است که رسانه‌ها به آن نمی‌پردازند، اما تو می‌دانی زندگی یک محله را نجات می‌دهد.

📍 عاشورا، در این است که تو، به‌عنوان پدر، باید شب‌ها به دخترت پاسخ دهی که چرا این‌قدر خسته‌ای؛ و تنها جوابت لبخندی باشد که بوی مسئولیت می‌دهد.

من، در عاشورا، یک فرهنگ می‌بینم:

فرهنگِ «دیدن آن‌چه دیده نمی‌شود».

و مسئول بودن، اگر بی‌پیوند با این فرهنگ باشد، به سرعت می‌تواند به پوسته‌ای توخالی بدل شود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

از اولین تجربه مدیریت تاکنون

کوتاه، جامع و شنیدنی از فراز و نشیب‌های زندگی شخصی و کاری مهندس میثم حسین‌آبادی شهردار سبزوار